سفر بودم و کلی حرف داشت سفر که قطعا همه ش گفتنی نیست اما بعضی هاش رو دوست دارم به مرور بنویسم، مخلوط با اتفاقات و فکر های خارج سفر
اول
_دل موجود عجیبیه، محبت کاری رو با آدم میکنه که خیلی وقت ها منطق از توضیحش عاجزه
یه جا خوندم که دنبال کسی که نمیخوادت بودن و دوست داشتنش رو نمیفهمیدن، خب فکر میکنم من میفهمم، چون دل عجیبه و محبت عجیب تر، کاری باهات میکنه که دردت بگیره اما نتونی اون درد رو بذاری کنار
_دقت که میکنم،معمولا آدمهایی که محب ن شبیه محبوبشون میشن، حتی در جزئیاتی که شاید بی اهمیتن و متوجهش نباشن
نمیدونم محبته که آدم هارو شبیه و نزدیک میکنه یا اون شباهت ست که دل آدم ها رو به هم نزدیک میکنه شایدم مثل قضیه ی مرغ و تخم مرغه و از هرجا که شروع بشه میتونن همدیگه رو تجدید و تشدید کنن
_محبت گاهی درد و سختی هم داره، که خود خواسته ست، در واقع دیگه راه فراری نیست از اون سختی، افتادی تو دام دل خودت
به این فکر میکنم دلم به سمت کیا مایله و به سمت کیا باید مایل باشه، در سطوح و انواع مختلف محبت، از رفاقت تا اطاعت، از رفیق تا ولی
به این فکر میکنم سلمان چطوری از اهل بیت شد
به این فکر میکنم باید شاکله م رو نزدیک کنم به اون عزیزی که غایبه تا محبتم و محبتش بیشتر بشه و نزدیک بشم بهش، یا باید محبتم بهش بیشتر باشه تا بتونم بیشتر برم سمتش و شاکله م رو بهش نزدیک کنم، که به کارش بیام
_دل تنگی م از کجا میاد؟ از محبت و دوری یه عزیز، از احساس کردن جای خالی ش و درد دوریش؟ یا از منطق وخامت اوضاع و نیاز به اصلاح و تدبیرش؛ اصلا کدومش درسته و باید باشه
_با محبت این دل چقدر درد و سختی رو میتونم به جون بخرم برای محبوبش؟ برای تنها کسایی که هیچوقت نمیشه کسی دوستشون داشته باشه و دنبالشون بره اما اونا ازش رو برگردونن
این سفر، سفرِ کسی بود که رها شده و تنها مونده و سردر گم و دلتنگه، سمت یکی که محبش رو دوست داره و هیچوقت رها نمیکنه و کنارش نمیذاره
سوال میکند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است؟
شبیه مرغک زاری
کز آشیانه بیوفتد
درباره این سایت