یا رئوف

قد کشیدم و سن زیاد کردم
اما هنوز، یه وقتایی که یکم به خودم و حال و روز و کارام نگاه میکنم؛ میشم اون بچه ی کوچیکی که میدونه حسابی کارا رو خراب کرده، ترسیده، ته دلش خالی شده، غصه ش شده از کوچیکی و نفهمی هاش ، سردرگمه ، نمیدونه چیکار کنه و از خجالت گوله شده زیر یه میزی یه گوشه ی خلوت خونه یا توی طبقه ی کوچیک کمد، بین یه عالمه لباس.
تو اما تنها کسی هستی که میتونه نجاتش بده، آروم در کمد رو باز کنه، دستش رو بگیره و بیاردش بیرون و آروم بشوندش روی پاهاش و جاش بده توی بغلش، بعد بگه نترس، میبخشمت، دستت رو میگیرم و راه رو نشونت میدم و کمکت میکنم، با هم درستش میکنیم، یه طوری که انگار هیچ موقع انقدر خراب نبوده.
یه وقتا حال و روزمون رو فقط تو میتونی سامون بدی
 مثلا شاید مثل حضرت یوسف تهِ تهِ چاه، یا مثل حضرت یونس تو دل نهنگ زیر یه خروار آب اقیانوس

فنادا فی الظلمات ان لا اله الا انت
سبحانک انی کنت من الظالمین
فستجبنا له
و نجیناه من الغم

 

 

 

_________

_به دادمون برس ، وقتی که فرار به سمت نقطه ی امن هم میسر نمیشه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آشپرخونه برداشت انرژی الکتریکی از انرژی ماهیچه ای با طراحی ساختارهایی با قابلیت نصب درون کفش وبسایت بارداری و حاملگی ؛ مادر و کودک Anthony فرکتال کوهسار شمیم بهار Buster باغ بلور نمایندگی تعمیرات لوازم خانگی در تهران